بدون عنوان
شنبه 88/4/13 12:47 عصر| | تنها
سلام.
فکر نکنم این هیچ شعری باشه اما به ذهنم اومد:
سایه بونمون رو بردن
بجاش نون و پنیر اوردن
بخور و نمیری داشتیم
گرفتنش
بجاش سیب زمینی آوردن
دیپلومه بودیم
گرفتنش،آدم لیسانسه آوردن
یه آواره شدیم
تو خیابونای شهر های کثیف
اون هم گرفتنش زندادن و قلاده دادند
تو اون هلوف دونی موندیم،پوسیدیم،بوی گند دادیم
اون هم گرفتنش یک قبر تنگ دادن
تو اون قبر....
گرفتنش
به همون....... دادن
منم یه آدم بودم
یک بنده ی خدا
گرفتنش
باسمون سیب زمینی آوردن